محل تبلیغات شما

خاطرات و خلاصه دروس یک معلم(اشرف گلی)



سلام دوستان.ایام به کام.برای کاری روز دوشنبه یک سفر هوائی به تهران داشتم.کنار دستم یک بانوی محترمی نشسته بود که طول سفر با هم صحبت می کردیم. متاسفانه به سرعت یک چشم به هم زدن به تهران رسیدیم و مجالست ما به اتمام رسید.به  چشم بصیرتش  غبطه خوردم و آرزو کردم ای کاش همه ی هم وطنان داخلی نیز به این میزان از بصیرت دست پیدا کنند.ایشان ساکن تورنتوی کانادا بود و برای شرکت در مراسم ختم یکی از عزیزانش یک هفته ای به ایران آمده بود .2 لیسانس و 2 فوق لیسانس و دکترای تاریخ هنر داشت و استاد دانشگاه در تورنتو بود.از اغتشاشات سوالاتی کرد که  معلوم بود اطلاعات کافی نداره و در حال کسب اطلاعات دقیق و درسته.منم سعی کردم صادقانه جواب ایشون رو بدم.ولی بعد ایشون فرمایشاتی داشت که به عمق بالای بصیرت ایشان به وضعیت ی دنیای امروز  پی بردم و اگر هر یک از ما به دید این بانو به حوادث دنیا نگاه کنیم هیچ دشمنی فکر استثمار و استعمار ایران را در سعی نخواهد پروراند و حتی به دید احترام به ایران نگاه کرده و سعی می کند به عنوان یک ملت با پیشینه ی تاریخی و فرهنگی غنی به ما نگاه کند و پیش پای ما لنگ انداخته و تواضع کند . ماجرا از این قرار بود که ایشان پرسید اعتشاشات در مشهد چند روز طول کشید و پاسخش را دادم .بعد ایشان گفت وقتی من در تلویزیون کانادا فیلم اعتشاشات را در چندین روز متوالی می دیدم پی بردم که این فیلمها زون کرده روی یک اتفاق است و تکرار تصاویر مشخص بود که  تلویزیون کانادا سعی دارد عمق فاجعه را بزرگ جلوه دهد در حالی که واقعیت غیر این بود.سپس گفت ایا فهمیدید ریشه ی این اتفاقات از کجا بود گفتم به نظر شما از کجا بود گفت خوب مشخص بود که عده ای بازیچه ی دست سلطنت طلبان و دار و دسته ی مسعود و مریم رجوی قرار گرفته بودند و ساپورت مالی هم می شدند.دقیقا درست گفته بود و مشخص بود که اغتشاش گران خود فروختگان دست اجانب بیرون از ایران و منافقین هستند ولی بعد ایشان به مطلبی اشاره کرد که بسیار قابل تآمل بود.ایشان گفتند وقتی من شعار اغتشاش گران را گوش می کردم که می گفتند شاه برگرد.یا رضاشاه معذرت. برایم بسیار محرز بود که این حرف .حرف دل ایرانیان واقعی و وطن پرست نیست .چراکه اگه در طول تاریخ نگاه کنیم می بینیم که تاریخ هر چند ده سال یک مرتبه دچار یک تحول و دگرگونی و تغییر حکومت شده.اما بدون استثنا در همه ی این تغییر حکومتها مردم خواهان حرکت به جلو بوده اند و هیچگاه حرکت به عقب نداشته اند.شعارهای اغتشاشگران همه حرکت به عقب بود و این از یک ایرانی بعید بود.ضمن اینکه خانواده ی سلطنت طلبان در اروپا به هیچ عنوان آپدیت نیستند و هنوز ذر 50 سال گذشته زندگی می کنند.آنها نمی خواهند قبول کنند که در هیچ کجای دنیا سلطنت موروثی نیست که آنها بخواهند به ارثی که آن را حق خود می دانند مجدد دست یابند.محال است که ایرانی جماعت به عقب حرکت کند و سلطنت طلبان هنوز این موضوع را درک نکرده اند.سپس ایشان گفتند اگر مردم دنیا متوجه شوند که آمریکا فقط در جستجوی تحقق یک تئوری است و این تئوری چیزی نیست جز استثمار دنیا.فقط و فقط به استثمار می اندیشد و بس و هیچگاه به جائی قدم نگذاشته است که برایشان پیشرفت و عمران داشته باشد جز اینکه در جستجوی تحقق تئوری خودش می باشد و بس و اگر مردم ایران درک کنند که اقای خمینی گفته اند امریکا شیطان بزرگ است .یعنی ایشان در ان زمان می دیده و می دانسته تئوری امریکا چیست و قصد او کدام است و مردم باید بدانند هیچ کس به اندازه ی اقای خمینی امریکا را نشناخته و دوستی هیچ ملتی با امریکا به نفع او نخواهد بود.شنیدن چنین حرفهائی از زبان یک بانویی که 20سال است در غرب زندگی می کند بسیار جالب و با ارزش بود خصوصا وقتی از ایشان پرسیدم ایا از زندگی در کانادا راضی هستید به صراحت گفت ابدا.هرگز .پرسیدم چرا؟و اگر راضی نیستید چرا بر نمی گردید،پاسخ داد درست است که در ایران نیستم ولی با ایران زندگی می کنم و روحم دائما در ایران و پیش اقوام و هم وطنانم استهمچنین گفت به دلیل ادامه تحصیل فرزندانش فعلا در آنجا مانده است اما در حال تدوین نشریه و کتابی است که اگر به دست غربیها بیفتد حتما او را خواهند کشت.در این نشریه همه ی دروغ پردازیهای امریکا و غرب در مورد ملت و مردم ایران فاش خواهد شد و چنانچه غرب به این نشریه دست پیدا کند قطعا برای ادامه ی حضور ایشان در کانادا مشکل درست خواهد کردجالب است که ایشان می فرمود با وجودی که بنده تاریخ هنر در دانشگاه تدریس می کنم اما از دروغهائی که مجبور به تدریس انها هستم بسیار ناراحتم و اگر کوچکترین اشاره ای به تاریخ چند هزار ساله ی ایران بکنم به سرعت برایم پیغام می فرستند که شما از چارچوب عناوین تدریس خارج شده اید و اگر تکرار شود اخراج خواهید شد.اما متاسفانه به نکته ی دیگری اشاره کرد که بسیار ناراحت کننده بود.نکته این است که ایشان فرمود متاسفانه من هروقت در حین تدریس گذری به پیشینه ی تاریخی و فرهنگی ایران می زنم عده ای ایرانی خودفروخته به من هجوم آوره که اگر ساکت نشوی و مجدد در مورد تاریخ قوی ایران صحبت کنی که باعث دردسر برای ما شود تو را خواهیم کشت.و من هم که در حال اقدامات بزرگتری برای احیای نشریه ام هستم فعلا سکوت را بر افشا گری ترجیح داده و اگر خدا بخواهد با چاپ کتابم در مورد دروغهای بزرگ غرب رسوائی بزرگتری عاید غرب خواهد شد. در ادامه از احساسش در مورد زندگی در محیط بیگانه سوالی کردم که بد نیست جواب ایشان را بدانید.ایشان فرمودند اگر کسی در غرب دنبال زتدگی نباتی و حیوانی باشد مجبور است خود را رسما شهروند انجا معرفی کرده و مقیم شود ولی اگر بخواهد با هویت خودش انجا زندگی کند و به هویت و ایرانی بودنش ببالد قطعا با موجی از تحقیر و سرزنش روبرو خواهد شد.اجازه ی افتخار به ایرانی بودن وجود ندارد و اعتماد به نفس انسان را می گیرند مگر اینکه با هویت تبعه بودن زندگی کنیم.مسلما بزرگترین افتخار برای یک انسان هویت داشتن است که زندگی در غرب این هویت را سریعا می گیرد و گرنه ادامه ی حضور از تو گرفته خواهد شد.متاسفانه در حال ادامه ی صحبت و کسب تجربه بودم که بلندگوی هواپیما ورود ما ر ا به تهران خوش امد گفت و مجبور به خداحافظی شدیم.ولی برایشان دعا می کنم الهی در هر کجای دنیا زندگی می کنند سالم و سربلند باشند و علوی زندگی کنند.


سلام دوستان.در مورد حدیث شریف کساء مطلب جدیدی رو فرا گرفتم که بد ندونستم شما رو هم در جریان بگذارم.ماجرای حدیث رو حتما می دونید که روزی نبی اکرم به منزل دختر بزرگوارشان می روند و فاطمه سلام الله علیها از پدر سوال می کند آیا کسالتی دارید که رنگتان زرد شده؟پیامبر می فرمایند احساس ضعف می کنم و عبای یمانی را بیاور تا دمی بیاسایم.پس از ساعتی امام حسن (ع)وارد می شوند و پس از سلام و احوالپرسی می پرسند این عطر خوشی که استشمام می کنم از چیست؟آیا عطر جدم رسول خدا نیست؟حضرت زهرا می فرمایند جدت در حال استراخت هستند و امام حسن (ع) هم به سراغ پیامبر رفته و پس از سلام و احوالپرسی اجازه می گیرند کنار پیامبر بنشینند.لحظاتی بعد امام حسین 0ع)وارد می شوند و همین گفتگو بین مادر و همین سوال و جواب بین ایشان و پیامبر رد و بدل می شود و ایشان هم کنار پیامبر و برادرشان می مانند.دقایقی بعد امام علی (ع) وارد می شوند و سوال و جواب و ایشان هم به جمع آنها می پیوندند.سپس حضرت زهرا سلام الله علیها هم به این جمع اضافه می شوند و اجازه ی جلوس کنار آنها می گیرند.در لحظاتی که پنج تن آل عبا در کنار هم جمع شده اند فاطمه سلام الله علیها شاهد گفتگوئی بین خدا و جبرئیل است.جبرئیل از خدا سوال می کند ماجرای این جلوس و جمع شدن چیست؟خداوند می فرماید:انی ما خلقت سماءا مبنیه و لا مدحیه و لا قمرا منیرا و لا شمسا مضیئه و لا بحرا یجری و لا فلکا یسری.الا لاجل هذه الخمسه الذینهم تحت الکساء.یعنی خداوند علت خلقت هستی و بناء آسمان و زمین و نور ماه و خورشید و وجود دریا و افلاک را پنجتن آل عبا می داند.جبرئیل می پرسد آیا اجازه می دهید منهم به جمع آنها بپیوندم و خداوند ضمن اینکه اجازه می دهد می فرماید به سوی آنها برو و به پیامبر بگو العلی الاعلی یقرئک السلام و یخصک بالتحیه و الاکرام. یعنی به پیامبر بگو خدای بلند مرتبه سلامت می رساند و می فرماید علت خلقت  هستی و بناء آسمان و زمین و نور ماه و خورشید و.تو هستی.جبرئیل سوال می کند مگر اینان کیانند؟ خداوند جواب می دهد هم فاطمه و ابوها و بعلها و بنوها.یعنی اینان فاطمه است و پدرش.فاطمه است و همسرش.فاطمه است و فرزندانش.خداوند در این فرمایش ملاک خلقت هستی را فاطمه و پدرش و سپس فاطمه و همسرش و سپس فاطمه و فرزندانش قرار می دهد.محوریت خلقت هستی یک زن قرار می گیرد.همین است که خداوند فاطمه را کوثر می داند.و در شاء حضرت زهرا سلام الله علیها سوره ی کوثر را نازل می کند.نکته ی جالب توجه و مغفول مانده از توجه و دقت در هنگام قرائت حدیث کساء  شاهد بودن حضرت زهرا در گفتگوی بین خدا و جبرئیل است.شاهدی که تنها زن عالم هستی

جابر ابن عبدالله انصاری گوید: از فاطمه زهرا سلام اللّه علیها، دختر رسول خدا صلى اللّه علیه  و آله ، شنیدم که فرمود:

پرده ی صفر

کلاس درس و معلمین نشسته اند.معلم با نام خدا شروع می کند و مسابقه را برگزار می کند.

معلم:هرکی گفت 4 زن برتر در جهان هستی طبق روایات چه کسانی هستند؟

بچه ها:دستهاشون بالا.خانم ما بگیم.خانم ما بگیم.

معلم:زهرا جان شما بگو.

زهرا:خانم حضرت زهرا.آفرین .بعد؟حضرت مریم.آسیه همسر فرعون و یکی دیگه.حضرت خدیجه.

معلم:آفرین.کی می دونه چرا اینان برترین ن عالم هستند؟

بچه ها:خانم ما بگیم.خانم ما بگیم

معلم:فاطمه جان شما بگو.

فاطمه.خانم.چون حضرت زهرا دختر پیامبر بود .حضرت خدیجه هم همسرشون.حضرت مریم هم مادر پیامبر حضرت عیسی بودند و آسیه هم چون مخالف ظلمهای فرعون بودند.

معلم:آفرین.اما دلایلتون کافی نبود. صرف اینکه کسی همسر و دختر پیامبر باشه که به درجه و مقام نمی رسه.مثلا پسر نوح پسر پیغمبر بود ولی به عذاب الهی نابود شد. برادران یوسف هم برادر یک پیامبر و پسران یک پیامبر دیگه بودند ولی به جایگاه بالائی نرسیدند.پس باید بگردیم دنبال یک دلیل بهتر و موجه تری باشیم.کسی دلیل بهتری داره؟

یکی از بچه ها:خانم می شه خودتون بگین تا ماهم بدونیم.

معلم:بله.منتها اول کمی فکر کنید ببینید به نتیجه می رسید؟

یکی از بچه ها:خانم حتما خدا رو خیلی دوست داشتند؟

معلم :آفرین از کجا فهمیدی.

بچه ها:خانوم خوب چون اینها بهترین ن عالم نزد خدا هستند دیگه.

معلم:حالا بگو از کجا فهمیدی خدا رو خیلی دوست داشتند؟

همون دانش آموز:خانوم چون حضرت مریم خیلی نماز می خوند.حضرت زهرا هم همینطور.حضرت خدیجه هم اولین مومن به پیامبره و همه ی اموالشون رو در اختیار پیامبر قرار دادند تا در راه اسلام خرج کنند.حضرت آسیه هم به خاطر حضرت موسی با فرعون مخالفت کرد و فرعون اونو کشت.

معلم:آفرین همه ی چیزائی که گفتین درسته.ولی اگه گفتین بین این چهارتا کدومشون از بقیه نزد خدا عزیزتره و سرور ن عالمیان است؟

همه ی بچه ها:خانم حضرت زهرا.حضرت زهرا.حضرت زهرا.

معلم:درسته.ولی بگین چرا؟

بچه ها شروع به پچ پچ کردن می شوند و تفکر می کنند.

یکی از بچه ها:خانوم چون همسر حضرت علی علیه السلام بودند؟

معلم:نه.پس چرا همسر امام حسن عزیز خدا نبود؟

یکی از بچه ها:خانوم چون مادر امام حسن و امام حسینند؟

معلم:بازم دلیل دیگه ای می خوام.

خاااااااااانوم خودتون بگین.کنجکاو شدیم بدونیم.

معلم:با خنده بااااااااااااااشه بابا خودم می گم.ولی بعد از اینکه گفتم نگید خاااااااااااااانوم این رو خودمون می دونستیم هااااااااا.

بچه ها:چشم.نمی گیم.

معلم:برای پیدا کردن این جواب دوستانتون یک نمایشنامه درست کردن که با دیدن اون می تونید جواب رو بدست بیارید.خوب به نمایشنامه گوش کنید بعد هر کی جواب رو پیدا کرد بگه تا جایزه به.

بچه ها:آخ جون.خانوم جایزش چیه؟اردو؟سکه؟کربلا؟حج؟ما از اینها کمتر نمی خواهیم هاااااااااااا

معلم:البته ارزش این جایزه ها رو داره.ولی خوب بی انصافها مراقب جیب منم باشید دیگه.

بچه ها برای نمایش آماده می شن.کسی که نقش معلم رو بازی می کنه شروع به صحبت با حضار می کنه که حتما همه با حدیث کساء آشنا هستین. امروز می خواهیم این حدیث رو با نکات ظریفی که از توجه مغفول مونده باز گو کنیم.لطفا با بچه های ما همراه باشید و حاجاتتون رو هم مد نظر بیارید و دلتون رو همراه اهل بیت کنید و از خدا طلب ایجاد ارتباط بین خودتون و خدا و اهل بیت کنید.

کسانی که در نقش حضرت زهرا  و جابر هستند وارد صحنه می شوند و با هم شروع به صحبت می کنند.

پرده ی اول

صحنه ی  اول:

راوی که همان جابر است.جابر به عنوان راوی  تعریف می کند:

فاطمه به من گفت: روزی پیامبر به منزل ما آمد .

پیامبر : سلام بر تو اى فاطمه.

فاطمه: سلام بر تو باد پدر جان.

 پیامبر : در بدنم سستى و ضعفى احساس مى کنم.

فاطمه : پناه مى دهم تو را به خدا اى پدرجان از سستى و ضعف.

پیامبر :  اى فاطمه، برایم کساء یمانى را بیاور و مرا بدان بپوشان.

فاطمه کساء را می اورد و پیامبر را با ان می پوشاند.و به پیامبر نگاه می کندکه صورتش مانند ماه کامل می درخشد.

صحنه ی  دوم:

جابر می گوید: فاطمه گفت:پس ساعتى نگذشت که دیدم فرزندم حسن وارد شد 

حسن: سلام بر تو اى مادر.

فاطمه: بر تو باد سلام اى نور دیده ام و میوه ی دلم.

حسن: مادرجان، من نزد تو بوى خوشى استشمام مى کنم، گویا بوى جدم رسول خدا است.

فاطمه :  آرى همانا جد تو در زیر کساء است.

پس حسن به طرف کساء رفت 

حسن:سلام بر تو اى جد بزرگوار، اى رسول خدا، آیا به من اجازه مى دهى که در زیر کساء با تو وارد شوم؟

 پیامبر : بر تو باد سلام اى فرزندم و اى صاحب حوض من، به تو اجازه دادم.

 پس حسن با آن جناب به زیر کساء رفت.

 

 صحنه ی  سوم:

جابر :فاطمه گفت:ساعتى نگذشت که فرزندم حسین وارد شد وگفت:

حسین: سلام بر تو اى مادر.

فاطمه:  بر تو باد سلام اى فرزند من و اى نور دیده ام و میوه ی دلم.

 حسین: مادر جان، من نزد تو بوى خوشى استشمام مى کنم، گویا بوى جدم رسول خداست.

 فاطمه : آرى همانا جد تو و برادرت در زیر کساء هستند.

جابر:پس حسین نزدیک کساء رفت 

 حسین: سلام بر تو اى جد بزرگوار، سلام بر تو اى کسى که خدا او را برگزید. آیا به من اجازه مى دهى که با شما در زیر کساء داخل شوم؟

 پیامبر: و بر تو باد سلام اى فرزندم و اى شفاعت کننده ی امتم، به تو اجازه دادم.

جابر: پس او نیز با  آن دو در زیر کساء وارد شد.

 

صحنه ی  چهارم:

جابر: در این هنگام ابوالحسن على بن ابی طالب وارد شد و فرمود:

 علی: سلام بر تو اى دختر رسول خدا.

 فاطمه: و بر تو باد سلام اى ابا الحسن و اى امیر مؤمنان.

 علی : اى فاطمه، من نزد تو بوى خوشى استشمام مى کنم. گویا بوى برادرم و پسر عمویم رسول خدا است؟

 فاطمه : آرى با دو فرزندت در زیر کساء هستند.

جابر: پس على نیز به طرف کساء رفت و گفت:

علی: سلام بر تو اى رسول خدا، آیا اجازه مى دهى که من نیز با شما در زیر کساء باشم؟ 

پیامبر:  بر تو باد سلام اى برادر من و اى وصى و خلیفه و پرچمدار من، به تو اجازه دادم.

جابر: على نیز وارد در زیر کساء شد.

صحنه ی پنجم:

جابر: فاطمه گفت:در این هنگام من نیز به نزد اهل کساء رفتم و عرض کردم:

 فاطمه: سلام بر تو اى پدرجان، اى رسول خدا، آیا به من هم اجازه مى دهى که با شما در زیر کساء باشم؟

 پیامبر: و بر تو باد سلام اى دخترم و اى پاره ی تنم، به تو هم اجازه دادم.

 

صحنه ی ششم:

 جابر: فاطمه گفت من نیز به زیر کساء رفتم  و چون همگى در زیر کساء جمع شدیم، پدرم رسول خدا دو طرف کساء را گرفت و با دست راست بسوى آسمان اشاره کرد و فرمود:

پیامبر: خدایا! اینانند خاندان من و خواص ونزدیکانم؛ گوشت شان، گوشت من و خون شان، خون من است، مى آزارد مرا هرچه ایشان را بیازارد وبه اندوه مى اندازد مرا، هرچه ایشان را به اندوه در آورد؛ من در جنگم با هر که با ایشان بجنگد و در صلحم با هر که با ایشان درصلح است ودشمنم باهرکس که با ایشان دشمنى کند و دوستم با هر کس که ایشان را دوست دارد. اینان از منند و من از ایشانم؛ پس درودهاى خود و برکت هایت و مهرت و آمرزشت و خوشنودیت را بر من و بر ایشان بفرست و از ایشان پلیدى را دور کن و به خوبى پاکیزه شان کن.

پرده ی دوم

صحنه ی اول:

 جابر: فاطمه گفت شنیدم که خداوند عز و جل  فرمود:

پخش صدای خدا:

” اى فرشتگان من و اى ساکنان آسمان هایم به راستى که من نیافریدم آسمان بنا شده و نه زمین گسترده و نه ماه تابان و نه مهر درخشان و نه فلک چرخان و نه دریاى روان و نه کشتى در جریان را مگر به خاطر دوستى این پنج تن، اینان که در زیر کسایند.”

 جابر:پس جبرئیل امین عرض کرد: 

جبرئیل: پروردگارا اینها در زیر کساء چه کسانی هستند؟

 جابر:خداى عزوجل فرمود:

پخش صدای خدا

 آنان خاندان نبوت و معدن رسالتند، او فاطمه است و پدرش و شوهرش و دو فرزندش.

جبرئیل:

پروردگارا! آیا به من هم اجازه مى دهى که به زمین فرود آیم تا ششمین آنها باشم؟

پخش صدای خدا:

 آرى به تو اجازه دادم.

پرده ی سوم

صحنه ی اول:

جابر: فاطمه گفت: جبرئیل امین به زمین فرود آمد و گفت:

جبرئیل: سلام بر تو اى رسول خدا، (پروردگار) علىّ الاعلى سلامت مى رساند وتحیت و اکرام را مخصوص تو کرده است  و مى فرماید :

پخش صدای خدا:

به عزت و جلالم سوگند که من نیافریدم آسمان بنا شده و نه زمین گسترده و نه ماه تابان و نه مهر درخشان و نه فلک چرخان و نه دریاى روان و نه کشتى در جریان را مگر براى خاطر شما و محبت و دوستى شما و به من نیز اجازه داده است که با شما در زیر کساء باشم. پس اى رسول خدا، آیا تو هم به من این اجازه را مى دهى؟

رسول خدا :

 و بر تو باد سلام اى امین وحى خدا! آرى به تو هم اجازه دادم.

 جابر: آنگاه فاطمه گفت:پس جبرئیل با ما در زیر کساء وارد شد و  به پدرم گفت:

 جبرئیل:همانا خداوند به سوى شما وحى کرده و مى فرماید:

حقیقت این است که خدا مى خواهد پلیدى (و ناپاکى ) را از شما خاندان ببرد و پاکیزه کند شما را، پاکیزگى کامل.

علی (ع) خطاب به پیامبر:

اى رسول خدا به من بگو این جلوس (و نشستن ) ما در زیر کساء چه فضیلتى (و چه شرافتى ) نزد خدا دارد؟

  پیغمبر(ص ):

سوگند بدان خدایى که مرا به حق به پیامبرى برانگیخت و به رسالت و نجات دادن (خلق ) برگزید که این خبر (و سرگذشت ) ما در انجمن و محفلى از محافل مردم زمین ذکر نشود که در آن گروهى از شیعیان و دوستان ما باشند، جز آن که بر ایشان نازل شود رحمت (حق ) و فرا گیرند ایشان را فرشتگان و براى آنها آمرزش خواهند تا آنگاه که از دور هم پراکنده شوند.

على :با این ترتیب به خدا سوگند رستگار شدیم و سوگند به پروردگار کعبه که شیعیان ما نیز رستگار شدند.

پیغمبر :اى على! سوگند بدانکه مرا به حق به نبوت برانگیخت و به رسالت و نجات دادن (خلق ) برگزید، ذکر نشود این خبر (و سرگذشت ) ما درانجمن ومحفلى از محافل مردم زمین که در آن گروهى از شیعیان و دوستان ما باشند و در میان آنها صاحب مساله ی مهمی باشد، جز آنکه خدا مسآله اش را برطرف کند و نه غمناکى جز آنکه خدا غمش را بگشاید و نه حاجت خواهى باشد جز آنکه خدا حاجتش را برآورد.

على :بدین ترتیب به خدا سوگند که ما کامیاب و سعادتمند شدیم و هم چنین سوگند به پروردگار کعبه که شیعیان ما نیز رستگار شدند.

”نکته ی مهم در این حدیث این است که از میان ن عالم فقط فاطمه شاهد این گفتگو بوده است. و خداوند اساس و محور خلقت هستی حتی پیامبر و امام علی و فرزندانش را حضرت زهرا سلام الله علیها می داند.لذا فاطمه سرور ن عالم است.

 


خدا رو شکر که من خدا نیستم.وگرنه به خاطر نفرتی که از بی نمازها دارم احتمالا کلی بلا سرشون در میاوردم.روزیشون رو قطع می کردم. و حتی حق حیات رو ازشون می گرفتم.اینها افکاریه که دائما تو ذهنم می چرخه.بعضی وقتها فکر می کنم واقعا خدا با بنده های بی نمازش چه معامله ای می کنه و چطور باز هم اینقدر عاشقانه دوستشون داره؟اونها رو اینقدر عاشقانه دوست داره عشقش به نمازخونها و بندگان متدینش دیگه چقدره؟اصلا حد و حصر داره؟قابل اندازه گیری هست؟فکر نکنم کسی بتونه این عشق رو اندازه گیری کنه.به همین خاطر در احادیث داریم که ثواب نماز جماعت رو اگه برگهای درختان کاغذ و قطرات باران مرکب و ریگهای بیابان مداد شوند کسی نمی تونه بنویسه.راستش وقتی تو خوابگاه با ندای ملکوتی قرآن و مناجات زیبای صبحگاهی قصد بیدار کردن دانش آموزانم رو دارم که یک روز جدید رو درک کنند و حس کنند و خدا رو شکر کنند و زندگی اون روز رو تجربه کنند از نا آگاهی  و کم درکی و بی احساسی بعضیهاشون اشکم در میاد. یکیشون می گه اووووووه خانم یک نماز صبحه دیگهیعنی اینقدر ارزش نماز صبح براش پائینه که با این لحن می گه حالا مگه چی شده یک نماز صبحه دیگه!!!!!!!!!یکی دیگشون می گه خانم بعد قضاش رو می خونم دیگه!!!!!!!!!!! یکیشون می گه خانم اگه پاشم خوابم می پره خوب!!!!!!!!!!!یکیشون می گه خانم چه فایده اینجا تو خوابگاه بخونیم ولی وقتی رفتیم خونه نخونیم!!!!!!!!!! یکیشون می گه خانوم ما گوشت خرگوش خوردیم .می گن تا 40 روز نماز نداره.!!!!!!!!!! به حق حرفهای نشنیده و خرافات پخش شده و حرام خوریهای عادی شده.بیچاره نمی دونه فقط تک سم داران مکروه هستند و خرگوش جزء حیوانات حرام گوشت است  و خوردن نداره.بعد با یک حرص و ولع و افتخاری ماجرای خوردن گوشت خرگوش رو برا دوستاش تعریف می کنه که اونها هم فکر می کنن اگه نخورن از قافله ی تمدن عقب موندن.دلم می خواد بهشون بگم دختر گلم خدا ما رو انسان آفرید وگرنه می تونست یا خلق نکنه یا جزء چهارپایان باشیم.حتی همون چهارپایان هم از قافله ی ذاکرین و تسبیح کنندگان هیچ گاه عقب نمی مونند.همچنانکه شیخ اجل سعدی شیرازی می گه دوش صبحگاهان برای قضای حاجت به بیرون از چادر رفتم و دیدم غوکان و پرندگان و چرندگان همه در حال ذکر و تسبیحند و من غافل و خفته.از خودم خجل شدم و بساط خواب را جمع کرده و به ذکر و راز و نیاز مشغول شدم. واقعیت زندگی همین است. بسیار عجیب است که نیمه شب باران با بارشش در حال ذکر باشد.رود با جریانش در حال ذکر باشد.باد با وزشهایش در حال ذکر باشد.برگ درخت با تکانهایش در حال ذکر باشد.خزنده و چرنده و پرنده با حرکت و صدا و طلب روزیش و شکارش و در حال ذکر باشد .اما اونی که خدا او را اشرف مخلوقات قرار داد و بهای ا و را خودش قرار داد خفته باشد و از رختخواب جدا شدن برایش سخت تر از عذاب جهنم باشد.بسیار عجیب است که گاو می فهمد غذا خورده باید سپاس بگوید و شیر و گوشت تحویل صاحبش بدهد.بار کشی برایش انجام دهد.زمینش را شخم بزند و هزار فایده ی دیگر ولی برخی انسانها این را نمی فهمند.انسانی که عقل چراغ راه اوست این را نمی فهمد ولی گاو بی چراغ این را فهمیده و از قافله عقب نمانده.همین است که خداوند در سوره ی واقعه برخی را کالانعام (مثل چهارپایان) بلکه بل هم اضل(از ان هم پست تر) معرفی می کند.البته نا گفته نماند.برخی از همین دختران گلی که توصیفشون کردم به اصرار تقاضا دارند قبل از اذان صبح برای نماز شب بیدارشون کنم.تعداشون هم کم نیست.ولی مدینه ی فاضله و رسیدن به اون آرزوی منه.امیدوارم اون تعداد انگشت شمار بی نماز هم به اهمیت موضوع پی ببرند و قدر و منزلت انسان بودنشون رو درک کنند و از شکر گزاری به درگاه احدیت عقب نمونند.امین یا رب العالمین.
#تست #درس_دوم
#فلسفه_یازدهم_98

1_ بخش اصلی دانش فلسفی چیست؟
الف) خداشناسی
ب) انسان شناسی
ج) فلسفه اولی✅
د) امور کلی

2_ کدام گزینه درباره فلسفه های مضاف درست است؟
الف) بحث از قواعد هستی
ب) شاخه های درخت فلسفه✅
ج) پاسخ به پرسش های فرعی
د) بی ارتباط با تفکر مابعدالطبیعی

3_ دیدگاه افلاطون در انسان شناسی و فلسفه اخلاق چیست؟
الف) عالم مثال سایه عالم طبیعت است
ب) هدف انسان رسیدن به خیر مطلق است✅
ج) حقیقت اصلی عالم مثل است
د) رفتار انسان ریشه در مثال خیر دارد

4_ درباره درخت فلسفه کدام گزینه درست است؟
الف) ریشه فلسفه و شاخه ها علم هستند
ب) ریشه شاخه ها را به علوم پیوند می دهد
ج) ریشه شاخه‌ها را تغذیه میکند✅
د) ریشه مسائل بنیادی علوم می‌پردازد

5_ درباره نسبت علم و فلسفه کدام گزینه درست است؟
الف) علم راهنما و غنابخش تفکر و فلسفی است
ب) علم و فلسفه دو درخت با ریشه واحد هستند
ج) همه رشته ها در قالب فلسفه علم بحث می شوند
د) هر رشته علمی می‌تواند فلسفه خود را داشته باشد✅

6_ درباره مسائل مابعدالطبیعه نمی‌توان گفت
الف) احکام و قواعدی که به هستی برنگردد در بر نمی‌گیرد
ب) تحقیق در اشیا از نظر خواص ماده را در بر نمی‌گیرد
ج) رابطه علیت را در اصل هستی و موجودات بررسی می‌کند✅
د) به اشیایی که کمیت و مقدار دارند کاری ندارد
7_  کدام سوال زیر در حیطه فلسفه اولی قرار نمی‌گیرد؟
الف) غایت مندی جهان
ب) فراگیر بودن قانون علیت
ج) امکان هستی غیرمادی
د) تکامل یا انقراض موجودات✅

8_ فلسفه چگونه خود را در نظریات رشته‌های دیگر نشان می‌دهد؟
الف) فلسفه با ترکیب نظریات علمی به یک نگاه کل نگر می رسد
ب) نظریات هستی شناسانه فلاسفه مورد استفاده رشته های دیگر است✅
ج) فلسفه موضوعات اصلی مورد بحث در رشته ها را تعریف می کند
د) مکاتب فکری در رشته‌های دیگر همگی جزئی از فلسفه هستند

9_ علت این که فیلسوف در مواجهه با اختلاف نظر درباره موضوع خاص به استدلال و منطق اتکا می کند چیست؟
الف) اثبات توانایی انسان برای رسیدن به حقیقت ، پیدا کردن موانع تفکر
ب) زدودن عوامل اشتباه ، رسیدن به حقیقت فارغ از احساسات
ج) از بین بردن احساسات و تحریکات، توجیه پاسخ های متفاوت
د) غلبه بر نظرات مخالف ، مقابله با ناامیدی✅

10_ چرا به شاخه های فلسفه عنوان فلسفه‌های مضاف اطلاق می شود؟
الف) زیردامنه آنها دائماً گسترده تر شده و در امور مختلف اهمیت می یابند
ب) زیرا حیطه دانش فلسفی را به قلمرو علوم جدید گسترش می‌دهند
ج) چون شامل مباحثی است که مطالب هر رشته خاص اضافه میشود
د) چون با تحمل فیلسوفان درباره موض

سلام.در جریان پیاده روی به طرف کربلا از مسیرطریق العلماء شب دوم به موکبی رسیدیم که بسیار بزرگ و مجهز بود.صاحب خانه خود را برای پذیرائی از 200نفر مهمان آماده کرده بود. به اندازه سه اتاق تا سقف رختخواب و بالشت آماده داشتند.بدون اینکه بدانیم صاحب خانه کیست داخل موکب شدیم. حدود 10 نفر مشغول آسپزی بودند.دیگهای برنج و گوشت روی شعله بودند. مردی مسن بلند بلند می گفت اهلا و سهلا. اهلا و سهلا.آن طرف تر طویله ی قرار داشت که گاوهای آماده ی ذبح دران علف می خوردند.بچه ها بدون اجازه از صاحب خانه به طرف گار رفته و شروع به بازی کردند.کسی از هیچ اقدامی منعشان نمی کرد و انها را مهمانان حسین می دانستند و احترام می کردند.پس از اینکه ی استراحت نمودم برای شارژ گوشی به طرف پریزی رفتم ولی کار نمی کرد.دختر جوانی به عربی به من فهماند اینجا بیا تا گوشی را برایت شارژ کنم.داخل اتاق شدم چندین خانم مسن و تنومند عراقی نشسته بودند و با هم حرف می زدند. به انان به عربی گفتم خیلی زحمت کشیدید ممنونیم.یکی از بین انان که کمی اخمو بود گفت درب این خانه تا اربعین به روی زائران حسین باز است و فرقی نمی کند ایرانی است یا هندی.یا هر کجای دیگر دنیا.اما بعد از اربعین به روی ایرانیان بسته است.کمی جا خوردم.کینه ی عمیقی از ایرانیان داشت و آن را مخفی هم نمیکرد.پرسیدم مگر چه شده؟گفت فرزندان پسر من در کشورهای مختلف هستند و من بارها به همه جای دنیا سفر کرده ام و فقط در ایران اکرام و احترام نشدم.گفتم عزیزم خوب و بد همه جا هستمن دوستان عراقی بسیاری دارم که هر وقت می ایند ایران به منزل ما می ایند و ما هم می آئیم عراق به دیدار آنها می رویم و خیلی با هم دوستیم. گفت من در ایران وقتی ماشینی گرفتم که به جائی بروم راننده دائم بد و بیراه می گفت و معتقد بود فلان کس شما عراقیها فلان کس مرا شهید کرده است.گفتم او اشتباه کرده چون جنگ بین ایران و عراق جنگ بین شیعه و بعثی بوده بین شیعه و شیعه نبوده که از شما ناراحت باشد.من به نیابت از او از شما عذر خواهم.ضمن اینکه رفتار یک فرد را به پای همه نگذارید همانطور که من رفتار بد برخی عراقیها را به پای همه نمی گذارم.مثلا چون کفش عوض شده بود برای خرید کفش به مغازه ای رفتم و قیمت کردم 50تومان بود ولی شماره پای من نبود . به مغازه ی بغلی رفتم شماره پایم را داشت اما قیمت80.گفتم مغازه بغلی50 می دهد.فجش رکیکی داد و من نحریده از مفازه خارج شدم.وقتی این را گفتم آن خانم بسیار ناراحت شد و شروع به عذر خواهی از طرف او کرد.گفتم نه مهم نیست چون حساب یک نفر را به 
به تفاوتهای فرهنگی مردم عراق فکر میکنم.دو شب نجف مهمان خانه ای بودیم که پذیرای مهمانان اهل بیت بود.خانمی مهربان.کریمه و با شخصیت و با کلاس.دو طبقه ساختمان و پشت بام را فرش کرده بود که اگر کسی در زد شرمنده نشود.مادر شوهرش خانم مسن و مهربانی بود که بین جمعیت نشسته بود و مدام خوش آمد میگفت.مادر دو شهید مدافع حرم بود.عروسش خیلی احترامش میکرد. دو پسرش شهید شده بود و فقط یک پسر داشت خانه پسرش مامن زایران خسته ی حسینی بود.لبخند از لبان ام مهدی محو نمی شد.ام مهدی عروس خانواده بود که صاحب فرزند نمیشد.ولی در آرزوی بچه دار شدنش صاحب فرزند نمیشد.ولی در آرزوی بچه دار شدنش همسایه ها او را ام مهدی صدا میزدند.ام مهدی دبیر زبان انگلیسی بودجمعی که در منزل آنها ساکن شده بودیم غالبا و به حسب اتفاق معلم بودیم.یکی معلم الهیات بود.یکی عربی یکی اجتماعی یکی ابتدائی.ام مهدی میخندید و میگفت معلمان جمعند اما شاگرد نیست تا مدرسه افتتاح کنیم و همه از شوخیهای او به وجد میامدیم.زایران با او خودمانی شده بودند و حتی سر یخچال میرفتند و برای خودشان اب سرد بر میداشتند.سه شب آنجا بیتوته داشتم.سه شب را بدون هیچ استراحتی در خدمت زایران بود.روز آخر ضمن اینکه تلفن خودم را جهت پذیرایی از ایشان در ایران و منزل خودم در اختیارش قرار دادم به صورت پنهانی و محترمانه یک دسته اسکناس در مشت ایشان گذاشتم تا برای پذیرایی از دیگر مهمانان استفاده کنند و مرا در اجر آن سهیم کنددستم را کوتاه کرد و گفت به هیچ عنوان قبول نمیکند.زیرا حاضر نیست اجرش را قسمت کند.از شدت سخاوت و کرمش بیشتر تحسینش کردم و او را بوسیده و قسم دادم مشهد آمد منزل من هم بیاید. مادر شوهرش که مادر دو شهید مدافع حرم بود آنقدر مهربان بود که همه ی کودکان و بعد هم خانمها جلویش نشستند تا موهایشان را عربی ببافد.هر کسی به دیگری پز میداد که بافت موی من زیباتر شده و او فقط لبخند میزد و از شادی زایران حسین خرسند بود و من فقط نظاره گر این صحنه های عشق و ایثار بودم و با خود گفتم حب الحسین یجمعنا.السلام علی الحسین و علی احباب الحسین.مردم عزیز عراق ممنونم و به کرم و مهمان نوازیتان مفتخرم.اجرکم الله

به عظمت زیارت اربعین فکر میکنم.به تجمعی که 25 برابر تجمع مسلمین در عرفات ومنی است.به تجمعی که واجب الهی نیست اما مستحبی موکد است اما فقط شیعه در آن شرکت میکند.به تجمعی که فقیر و غنی را پیوند زده است.تجمعی که تکبر متکبران در آن دیده نمیشود و همه در موکبهایی که عاری از میل و تخت در کنار راهها و بر زمین خاکی پهن شده و لذتی بالاتر از هزاران تختخواب الماس نشان دارد به اسکان و استراحت میپردازند.صاحب خانه لابه لای جمعیت است و حتی کسی او را نمیشناسد که از او تشکر کند و اخلاص در خدمت به زایر حسین موج میزند.عرب و عجم نمیشناسد و فقط بر سر در منزل نوشته است حب الحسین بجمعنا.با خود می اندیشم بی خود نیست که دشمن قصد تفرقه بین ایران و عراق را دارد.بی خود نیست که قصد مخفی کردن عظیم ترین پیاده روی جهان را دارد.عراق کشور ثروتمندی که ثروت آن تا کنون فقط خوراک دشمنانش بوده است و خودش فقط درگیر جنگهای داخلی و خارجی که بر او تحمیل شده است.تا فرصتی برای رشد پیدا نکند.وقتی عراق امسال را با عراق سال 90 مقایسه کردم نه تنها قابل قیاس نبود بلکه رشدش قابل تصور هم نبود و دشمن از رشد کشوری مثل عراق میترسد و ایران همیشه رشد عراق را به او هدیه داده است و ملت عراق این دوستی و اتحاد را پذیرفته است ولی عده ای با این رشد سر ناسازگاری دارند و قصد پیشگیری از رشد این کشور دارند تا خودشان راحت تر بچاپند و به سرقت ببرند
سلام.دوستی دارم که به 5زبان زنده ی دنیا مسلط است.زبانها را هم داخل توالت فرا گرفته است.انقدر برای وقتش ارزش قایل است که حتی3دقیقه ای که سرویس جهت به انجا رجوع میکند با نگاه کردن به صفحه ای که حاوی 5 لغت جدید است که خوش آن را نوشته و در کاور پلاستیکی قرار داده و به کاشی های مقابل چشمش چسبانده ان را حفظ میکند و بعد از چند روز برگه را عوض و برگه ای جدید با لغاتی جدید میچسباند.به مرور حافظ کلمات کلیدی ان زبان و در نهایت فراگیری ان زبان میشود.وقتی این را برایمان تعریف میکرد که چطور حتی تز دقایق درون دستشویی برای فراگیری علم استفاده میکند به حال خودم و اتلاف وقتم تاسف خوردم.ایشان میگفت من نهج البلاغه  درون ماشین حفظ کردم و در فاصله ای که بین دانشگاه تهران تا دانشگاه شهید مطهری درون سروش بوده ان را حفظ کرده .تا وقت باقی است بجنبیم
سلام دوستان وهمراهان عزیز.به شکر الهی تحصیلات دانشگاهی پسرم تموم شد و برای خودش موسسه حقوقی راه اندازی کرد.امیدوارم بتونم کمکی در رفع مشکلات حقوقی شما در زمینه های دعاوی کیفری.حقوقی .خانوادگی و دادرسیهای مدنی .داوری اختلافات و . و آنچه حل و فصل ان در موسسات حقوقی مقدور است ،انجام دهم.با تماس تلفنی جهت راهنمائیهای بعدی وقت مشاوره داده خواهد شد.
سلام دوستان با استادی اشنا شدم که مادرم را که 13 سال بود از رماتیسم نمی توانست راه برود و حتی امور شخصی خودش را نمی توانست  انجام دهد توانست به لطف الهی درمان کند طوری که هم امور شخصی اش را انجام می دهد هم بعد از جند سال می تواند تا حدودی روی پای خودش بایستد و به کمک عصا راه برود و البته درمان هنوز هم ادامه دارد.مطالبی را در کلاس مطرح نمودند که با خود گفتم شاید بد نباشد خوانندگان عزیز هم مطلع شوند.
1-حس محبت به امام سبب طول عمر می شود
2-نسل ربا خوار کوتاه است
3-اگر فرزندانمان را نفرین کنیم در واقع مقطوع النسل بودن خودمان را از خدا طلب کرده ایم.
4-رو به قبله بخوابیم
5-بهترین زمان خواب از 2ساعت قبل از نیمه شب شرعی تا دو ساعت بعد از نیمه شب شرعی است.
6-دیر خوابیدن سبب ابتلا به دیابت در جوانی است.
7-بهترین زمان خواب قیلوله از نیم ساعت به اذان ظهر است تا 10دقیقه به اذان که سبب45دقیقه تا یک و نیم ساعت انرژی میشود.خواب قیلوله مستحب است.
8-هورمونهای ضد سرطان در زمان فجر کاذب ترشح می شوند که باید بیدار باشیم تا سیستم دفاعی بدن فعال باشد.
9-بدترین زمان خواب فجر کاذب است یعنی 20دقیقه به اذان صبح که سعی کنیم بیدار باشیم.
10-بیدار بودن در فجر کاذب سبب ازدیاد عقل می شود.
11-از اذان صبح که فجر واقعی شروع می شود زمان جذب است.لذا بهتر است در این زمان از خدا خواسته های خودمان را طلب کنیم.
12-اگر نمی توانیم موقع فجر یعنی از 20دقیقه به اذان صبح تا 1.5ساعت بعد از اذان صبح بیدار باشیم این عمل را ولو با نذر بر خود واجب کنیم.
13-خواب تا 1.5 ساعت بعد از فجر صادق سبب کودنی می شود لذا بهتر است ان زمان را به مطالعه بپردازیم و نخوابیم.
14-خواب بعد از ناهار سبب سوء هاضمه ،دیابت و بواسیر و نقرس می شود.
15-کلا تا 2ساعت بعد از غذا خواب ممنوع.
16-مغز خشک سبب کم خوابی می شود مغز را تر نگه داریم.
17-کینه نشانه ی مغز خشک است.
-بهترین قرص خواب آب کاهو است.
19-روزانه بین 10تا بادام شیرین بخوریم و هر شب تا یک سال سر را با روغن بادام شیرین چرب کنیم سبب تری مغز و خواب راحت  می شود.
20-کف پاها را هر شب با روغن بادام شیرین چرب کنیم و سبب خواب راحت می شود.
21-یک شب دیر خوابیدن سبب دو هفته اسیب به بدن می شود.
22-روغن بادام تلخ خشک کننده ی مغز است.
23-پس از زایمان تا 7ساعت شیر به بچه ندهیم و ان را بدوشیم و شیر بعد از ان 7ساعت همان آغوز است و بچه بعد از ان زردی نمی گیرد.

سلام به دختران گلم در خوابگاه شبانه روزی.سال تحصیلی96-97به خیر و خوشی با همه ی فراز و نشیبهایش تموم شد.سال بسیار سخت و پر استرسی بود.بسیار خوشحالم که به سلامتی تموم شد.مطمئن باشید دیگه هیچ گاه این سمت رو قبول نمی کنم.ذلم برای بعضیهاتون مثل مقصودی.هوشمند فارقی و چند تای دیگه تنگ می شه اما امیدوارم بعضی ها رو هم فراموش کنم.چون غم و غصه هاشون همیشه منو غمگین می کنه.خدا کنه یا فراموششون کنم یا چند سال اینده خوشبخت شدن و به یک جائی رسیدنهاشون رو ببینم و خوشحال بشم.اما این رو بدونید تا ادم خودش نخواد هیچ کی نمی تونه شرایط اونو عوض کنه امیدوارم بچه های مشکل دار و پر تنش و شیطون و به خودشون بیان و برای اصلاح زندگیشون در اینده یک برنامه ی درست و حسابی برای خودشون بریزن وگر نه همون سرنوشتی که خانواده هاشون داشتند رو تجربه خواهند کرد.یک بار اسم هر کی رو که یادم مونده اینجا می نویسم تا هروقت یک نگاهی به وبلاگم انداختم تصورشون کنم.هفتمها:خدیجه نعیمی.رفیعی .زارع .فرشته.صید محمد خانی.مهسا.فارقی.اکبر نیا.کوثر.حیدریان.جبوری.سروری.مهربانی.مبینا حسینی.فیضی.زهرا رستمی.مهلا رضائی.آیدا چوپانزاده .هشتمها.نجاتی.محدثه.هوشمند.حداد. مقصودی.عادلی.صمانی.زهرا حسینیندا کامکار.نهمها:.خزائی.محمد زاده .پریسا.تاتاری.خانی مقدم.امیدوار.سحر.طالبی.الهام.مهیا فتاحی.ساغر.یاسمن .سارا.زهرا.زهرا رضائی.منصوری.کیانا.پریناز سروی .یوکابد.اسم بقیه تون رو فعلا یادم نمیاد اگه بعدا یادم اومد اضافه می کنم.
و مکروا و مکرالله والله خیر الماکرین.مفت مفت سر یک اعتماد بی جا سبب رسوائی یک شیاد شدم.شیادی که فکر می کرد با زرنگ بازی و پرونده سازی می تونه سر قضات زحمتکش رو هم کلاه بگذاره و پرونده رو به نفع خودش مختومه کنه.ولی از انجائی که یک ضرب المثل معروف هست که می گه یک بار جستی ملخک.دو بار جستی ملخک اخر به دستی ملخک.شیاد  مورد نظر ما هم به دام قانون گیر افتاد و قضات عزیز دستش رو خوندن و پرونده به ضرر خودش تموم شد.الان مونده چطوری گندی رو که زده پاک کنه.اینجاست که می گن چاهی نکن بهر کسی. اول خودت دوم کسی.

آخرین جستجو ها

باران مهربانی موبایل وحید لنگرود MobileVahid liberktiltai اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِكَ 14 السلام علیک یا ام ابیهاوام امامت Jack's site krikovdedmi وبلاگ آموزش نامه craxbumentia viestadenswam وب کمک راهنما مسافر ناصر آذری